• گریستم و گفتم دیگر طاقت دنیا را ندارم ..
گفت پس اینک عشق هدیه من به توست ،
عاشق که باشی تاب می آوری ..
و به راستی تحملم افزون گشت ..
اما پس از چندی نالیدم و گفتم : نمیدانم چرا غمگینم !
گفت به من بیندیش تا آسوده خاطر و شاد شوی ..
پس از آن حالم معجزه وار خوب و خوش شد ..
و آن گاه بود که از رنج فراقش بیقرار گشتم و گفتم
خدای مهربانم تو کجایی ؟!
گفت : هرگاه به یاد من باشی ، من با توام .....
• و اینک ای خدای خوب و عزیزم ، من از یاد غیر می گذرم تا تنها با تو باشم
همیشه ..همه وقت .. و همه جا .. مرا بپذیر و به سوی خودت هدایتم کن ..
{jcomments off}